سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر تبریک!

به نام آفریننده مهر

قشنگ من سلام

 خودت میدونی که چقدر دوست دارم...اونقدر که وقتی به دنیا اومدی شاید من خوشحال ترین پدر دنیا بودم و تو زیباترین دختر دنیا رو از جان بیشتر دوست می داشتم ،

قشنگ من...

تو آرام و زیبا در گاهواره ای به رنگ ابرهای سپید بهاری خوابیده بودی و من ... خیره و مبهوت تورو تماشا میکردم ...آخه باور کن کمتر نوزادی به این زیبایی دیده بودم ،... برای همین بی درنگ زیباترین و کامل ترین اسم عالم رو برای تو انتخاب کردم و گفتم

                  فاطمه ، فاطمه ،...

...و تو بی تاب دست و پا زدی و با چرخش سر به چپ و راست ، از من تشکر کردی و من هم از "او" که تو رو به من بخشید ... و در قنوت دو رکعت"شکر" ، به زبان فارسی گفتم :

       "آفرین به تو که اینقدر زیبا خلق میکنی"

قشنگ من...

...اولین لباسی که برات خریدم یادت هست؟...پیراهنی که رنگ های سپید و آبی و سبزش به سپیدی پیچ سر کوچه ، و آبی آسمون حیاط خونه و سبزی دل تو می درخشید...

...راستش اونروز غرق در اقیانوس شادی و سرور ، از اجابت دعا ، هیچ وقت به امروز فکر نمی کردم...

اونروز وقتی اولین بار روی دو پای نازک خودت ایستادی و به ستون پاهای من چسبیدی می دیدم سرت به زانوهای من هم نمی رسد ، اما امروز...دیدم که به شونه هام نزدیک می شی...

اونروز با هم از پیچ کوچه می گذشتیم ، و تو سر به سینه من بعد از خدا نزدیک ترین موجود عالم به من بودی ، اما امروز...تو "تنها" از پیچ کوچه می گذری ...

اونروز خب نگران تو بودم چون چند قدمی از من دور می شدی و می گفتم : مواظب باش دخترم "اوف" نشی ...اما امروز...

و من همیشه نگران...دغدغه هام رنگ عوض کردن ، اما هنوز همون بابای همیشگی ام ...دخترم مواظب باش...اگر می شد، ملاحظه غرور زنانه ات رو نمی کردم ، می گفتم از من دور نشو ، حتی چند قدم...قشنگ من...

تا سر پیچ کوچه چند قدم بیشتر نیست ، اما انگار فرسنگ ها از من دور می شوی ، نرو...باشه...!!

نه من اصلا ادم چرک بینی نیستم ، اما باور کن سر پیچ کوچه هم دیگه اونقدرا سفید نیست ، و مردمک چشم های خوش بین من اونجا رو خاکستری می بینه و سقف حیاط خونه مونو کبود...!! اما تو قول بده رنگ دلت همیشه سبز باقی بمونه ، قول بده...باشه؟...

باشه برو...ولی مواظب باش "اوف" نشی...

اونروز چشم های نگران من همراه تو بود و امروز...منتظر تو تا همیشه سبز برگردی قشنگ من ...

به خدا می سپارمت...

                                                            بابات

 

برگرفته از کتاب گیرنده:دخترم

 نامه سید جواد هاشمی بود به دخترش


برچسب‌ها: باور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

بگو ببارد باران...

آخرین برگ "سفر نامه ی باران" این است ، که زمین چرکین است...

دیگر نمی خواهم زنده بمانم . من محتاج نیست شدنم ...

من اینجا بس دلم تنگ است ،
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است....


برچسب‌ها: شخصی

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز