سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باز بوی شهید گمنام می آید...

همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) 26 شهید گمنام در نقاط مختلف کشور به خاک سپرده می شوند.

انشاالله اگر شهدا بطلبن ، من و همسر یکی از این تشییع ها رو می ریم فردا. توصیه می کنم حتما برید و خودتون رو به عطر شهدا آغشته کنید. دیگه معلوم نیست گیرتون بیاد... من خودم بدتر از همه محتاجم به شهدا و کرمشون.
کاش لیاقت داشته باشیم فردا بریم.... از دنیا و آدمهاش دلم گرفته.... کاش حتی برای یه روزم شده از خاک کنده بشم. از شهر . از دنیا . کاش لیاقت داشته باشیم فردا بریم....

شهدا اون روزهایی که میرفتید ، ما نبودیم تا بدرقه تون کنیم ، الان به استقبالتون می آییم.

 

 امروز برای شهدا وقت نداریم

  ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

 با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

 ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم

 چون فرد مُهمی شده نَفس دغل ما

 اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم

 در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است

 بهر سفر کرببلا وقت نداریم

 تقویم گرفتاری ما پر شده از درد

 ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

 هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم

 خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم

مداحی "شهید گمنام " دانلود کنید

برای اطلاعات بیشتر به سایت خمول مراجعه کنید http://www.khomool.ir/

وجدان قاضی خوبی است. شبها بنشینیم. این وجدان را قاضی کنیم. امروز من کار خودم را کردم یا نکردم.ببینید وظیفه ای را که بر عهده شما بوده ، انجام داده اید یا نه؟ وجدانتان به شما می گوید چه کار کنید. شهید همت

دیگر نمی خواهم زنده بمانم . من محتاج نیست شدنم. من محتاج توام.
خدایا!
بگو ببارد باران که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است.
من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم
خدایا!
دوست دارم تنهای تنها بیایم!
دور از هر کثری!
دوست دارم گمنام گمنام بیایم.
دور از هر هویتی.
خدایا!
اگر بگویی لیاقت نداری؛
خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام؟!
خدایا دوست دارم سوختن را ، فنا شدن را ،
از همه جا جاری شدن را ،
به سوی "کمال انقطاع" روان شدن را...
شهید احمدرضا احدی

گوشه ای خلوت بیاب و با وسواس سراپای زندگی خود را محاسبه کن.


برچسب‌ها: باور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

با این وبلاگ چه کنم؟!!!

از این چند روز فقط پنجشنبه رو خوشحال بودم! پنجشنبه از صبح دانشگاه بودم تا 4 عصر. قرار بود یکی از دوستان همسرم با همسر ، همدیگه رو ببینن! بالاخره هم رو دیدن و من از این بابت خیلی خوشحال شدم. ... خدا کنه این ارتباط بیشتر و بیشتر بشه.

جمعه شب هم عروسی بودیم. اما بد نبود! عروس دوست من بود که با یکی از دوستان همسر ازدواج کرده بود، همون که بلافاصله بعد از ازدواجشون دیگه ما رو نمی شناخت! که ماجراش رو پارسال تو وب قبلی ام نوشته بودم.

اما خب گفتم برای اینکه دعوا نشه بریم عروسیشونو! گرچه بعد از اون بی معرفتی ها و تحویل نگرفتن ها منم سرد گرفتم. گرچه هنوز همسرش با همسرم دوستن و خوب، اما من و دوستم دیگه روابطمون کاملا سرده. و من نمی خواستم اینجوری بشه. بهش می گفتم ازدواج که بکنید با هم دوستان خانوادگی می شیم و میریم بیرون. مهمونی خونه ی هم و ...

تا وقتی تو جریان ازدواج بودن و خواستگاری شب و نصف شب حتی ساعت 2 نصف شب با ما در تماس بودن و ساعتها حرف میزدن. تا مشکلشون حل بشه. ما هم با روی باز باهاشون حرف میزدیم. و از نظر مون هیچ مشکلی نبود.  اما دقیقا بعد از عقد محرمیت دیگه تلفنی نزد و حتی جواب زنگ ها و اس ام اس های منو نمیداد!    بعدش هم ماجراهایی پیش آمد که بماند! ....

آن روز ها انقدر ازش ناراحت بودم که با خودم می گفتم کاش انقدر خودمو به آب و آتیش نمیزدم و کاش برای این آدم که جنبه شوهر کردن نداشت ، مورد معرفی نمی کردم! اما خب...

روابطمون سرد شد. و دیگه هم تمایلی ندارم که برگرده به حالت اول. چون می ترسم با یه اتفاق جدید تو زندگیشون همون ضربه ای رو که از ازدواج کردنش خوردم، دوباره بخورم!

دیشب عروسی اون بود.

پرانتز نوشت : عنوان این پست صرفا جهت اطلاع از وضع موجود حال روحی نویسنده، نوشته شده و هیچگونه ارزش دیگری ندارد.

التماسانه نوشت : مشکلات دانشگاهم هنوز حل نشده. دعام کنید.


برچسب‌ها: دوستاندانشگاه نوشت

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
<   <<   6   7   8   9      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز