سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الحق که ضعیفیم!

مسواک زدن چیز خوبیه اما خب ممکنه در جلوگیری  از تخریب دندان ها مفید واقع نشه.  مثل دندون بیچاره ی من که دیروز چراحی شد توسط یه دکتر ماهر  . جراحی اش دردی نداشت. دردش 2 تا  آمپولی بود که به لثه ام فرود آمدند. و 1 ساعت بعد که اثر بی حسی رفت.
دندونم که بیرون آمد، دکتر
نشانم داد و گفت:ببین! این 3 تا ریشه ی دندونت. میخوای ببری؟  من: نه! ممنون
همه چیز بر وفق مراد بود به جز اینکه همسر قرار بود بعد از اتمام کارم،
بیاید بیمارستان دنبالم  و هنوز نیامده بود. نگران بیکار بودنم نبودم، نگران این بودم که اثر بی حسی دندون برود و من درد را احساس کنم.
و بالاخره شد آنچه نباید میشد.
همسر 1 ساعت و خورده ای بعد از اتمام کارم رسید بیمارستان و درد من کم کم در حال آغاز بود.
خلاصه تمام راه تا منزل از شدت درد به خودم میپیچیدم... و چه درد بدی است درد دندان!

بعد از رسیدن به منزل دهان پر از خون رو شستم، مسکن به علاوه ی یک لیوان شیر سرد طبق دستور پزشک خورده و خوابیدم.Night دکتر گفته بود :هرنوع چیز سرد خصوصا شیر و بستنی بخورم. همسر هم رفت و از یخچال فریزر هرچیز سردی را آورد کنارم. و دیروز کلی بستنی خوردم.
که شاید همان ها و شاید هم هوای سرد خانه مان منجر به سرماخوردگی
امروز من شد . خصوصا اینکه گلودرد گرفته ام...
دیروز به علت خونریزی لثه ام، مجبور بودم مزه ی بد خون را در دهانم حس کنم و به توصیه پزشک آب دهانم را بخورم.
و همسر میگفت: الان دیگه تبدیل شدی به یک موجود خون آشام

چقدر ما ضعیفیم! درد عضو کوچکی مثل دندان انقدر بی تابمان می کند که زندگی مان برای ساعاتی فلج می شود، با این اوصاف چطور می خواهیم درد عذاب خداوند و سوختن در آتش خشمش را تحمل کنیم؟؟!! برایمان امضا نکرده اند : " به آتش وارد نمی شوید"  که انقدر راحت مشغول معاصی و غفلت هاییم!!!!

قسمتی از مناجات حضرت زهراس بعد از نماز:

ای بخشنده ترین بخشندگان و ای منتهای آرزوی حاجتمندان! تو مولای من هستی. حال که
درهای دعا و نیایش را بر من گشودی، پس درهای قبول و اجابت را به روی من مبند. به رحمت بی کرانت، مرا از آتش دوزخ نجات ده و در غرفه های بهشت ساکن گردان.

آتش دوزخ قطعا امر جدی است که بر اساس نقلی 
ضرار تعریف می کند:  «شبی علی(ع) را در محراب عبادتش دیدم که از خوف خدا چون مارگزیدگان به خود می‌پیچید و به سان غمزدگان می‌گریست و می‌گفت: « آه! آه! از آتش دوزخ...»
    
خدایا! اگر بندگان معصوم و پاک تو اینگونه حرف میزنند در مورد عذاب جهنم، من ضعیف و غافل چگونه پناه برم به تو از آتش دوزخ؟! ...


برچسب‌ها: شخصیباور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

پیوست : التماس دعای خیر

به نماز ایستاده ام. کنارم می ایستد و نگاهم می کند. می خواهد دقیقا مثل من رفتار کند. داخل سجاده 2 مهر و 2 جانماز است. یک مهر بر میدارم و میگویم: خب این مهر من است.
همان لحظه او هم آن یکی مهر و یک جانماز را بر می دارد  و می گوید: خب این مهر من است. کمکش می کنم تا جانماز را پهن کند و مهرش را داخلش قرار دهد. و می گویم: آفرین پسر خوب! همین جا کنار من وایسا نماز بخون. کنارم می ایستد. هنگامی که می بیند من روی سجاده ایستاده ام، میگوید: من هم اینجا میام. و جانمازش را برمیدارد می گذارد گوشه ی سجاده ای که من ایستاده ام در آن به نماز.
هر لحظه نگاهش به سمت من است. میگویم: حالا با هم نماز بخونیم. و تکبیر می گویم. مانند من می ایستد کنارم به نماز. نمازی که من نمازش نمیدانم، اما به زعم خودش نماز تمام عیاری است. رکوع که می روم با نگاه به من سعی می کند مثلش را انجام دهد. سجده که می روم به سمت مهر میرود اما کاملا روی مهر دراز کش می خوابد.
یک رکعت را با من و با تمام سعی اش شبیه من نماز می خواند. رکعت دوم زنگ آیفون به صدا در می آید.
میان حمد و سوره ام که می گوید: کی بود در زد؟ و با شتاب و سرعت خاصی به سمت در می دود.
در که باز می شود و مهمان را می بیند، دیگر یادش رفته است که نمازی می خوانده است و جانمازی پهن بوده است...

  

خدایا! من هم گاهی فکر می کنم که بنده ی تمام عیاری ام! و چیزی کم ندارم!! ...
خدایا! من هم گاهی با صدای دری، با حرف بی موقعی، با خبری ، با اتفاقی، با آمدن کسی به زندگیم، با هیجان کنترل نشده ای ، با... یادم میرود خدایی بوده است و پرستشی مقرر گردیده است و سجاده ی بندگی ای پهن بوده است...
خدایا! من از این بچه ضعیف ترم چرا که او عقلش به این نمی رسد که در سجاده ی نمازش بایستد با وجود صدای در، و فراموشش می کند؛ اما من! من عقلم می رسد که سجاده ی بندگی برای من پهن شده است و نباید از دایره اش خارج شوم، و خارج می شوم و فراموشش می کنم...
خدایا! من ضعیفم، حقیرم ، مسکینم ، بی پناهم ، بی کسم ،بی یاورم،  ناچیزم ، پر کاهی در میان طوفان های حوادث دنیایم، دستم را بگیر ... قبل از آنکه امتحان هایت بر شانه هایم سنگینی کند و از پا درم آورد ...
خدایا! مرا جز به اندازه ی طاقتم نیازمای... شاید پاهایم یارای صبر و استقامت در برابر حوادث و گناه ها و لغزش ها و غفلت ها را نداشته باشد ...
خدایا! دستم را به سوی تو دراز کرده ام.... ردم مکن که جز تو یاری گری ندارم ...

اِلهی وَ ربّی مَن لِی غَیرُک ...

پیوست : التماس دعای خیر

در همین رابطه بخوانید


برچسب‌ها: شخصیباور هاگناهبندگی

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
   1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز