سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحویل کار طاقت فرسا!!!

بالاخره بعد از ? ماه ، کار یکی از کارگاه های ترم پیشم را امروز تحویل دادم. (امروز تحویل کار بود. یک وقت فکر نکنید تنبلی کردم ها. همه باید امروز می دادند)

احساس می کنم کوهی از روی  شانه ام برداشته شد.... از ?? فروردین دوباره کارم را کمابیش شروع کردم و ادامه دادم تا امروز ظهر. دیشب تا صبح بیدار بودم. پریشب هم همسر مهربانم تا صبح بیدار بود و برایم کار می کرد.

امروز بعد از ? ساعت معطلی توی کپی برای پلات کارم ، توانستم خودم را برسانم دانشگاه  و کارم را بگذارم روی میز استاد. خود استاد نبود.

از امروز به بعد باید بروم سراغ پروژه بعدیمان که آنهم همین قدر کار طاقت فرسا می خواهد... البته آن یکی ، تا قسمتی اش گروهی است (که ای کاش نبود چرا که من ناخواسته و به اجبار با ? تا از پسر های کلاسمان هم گروهم *** و راحت نیستم با آنها کار کنم )

البته دعا کنید زودتر همه ی کارهایم تمام شود و بروم سراغ پایان نامه ام و آنهم تمام شود و از دست این دانشگاه و البته گروه آموزشی دانشکده (متشکل از اساتید گرامی!!) داغونمون خلاص شوم. خیلی اذیت شدم در دانشگاه.

البته فردا شب مهمان داریم. یکی از دوستان متاهلمان با همسرش میان خونمون.

پس فرداشب هم یکی دیگر از دوستانمان مهمانند خونه ما. بعدش هم باید پدر مادر ها را دعوت کنیم که هم قضای مهمانی عیدشان باشد هم مهمانی تولد من و همسر. واقعا وقت ندارم مثل پارسال برای تولد هامون مهمانی جداگانه بگیرم.

البته من کادوی تولدم را همان روز تولدم گرفتم از همسر خوبم . حالا باید فکر کنم من برای همسر چه کادویی بخرم. اگر چیزی به ذهنتان می رسد  مرا مطلع کنید. ممنون



*** بعد التحریر:  برای آنکه هیچ کدام از دخترهای کلاسمان حاضر نیستند و نبودند با من هم گروه بشوند. زیرا برای اینکه من ظاهرن و فکرن و اخلاقن و نوع زندگین و اعتقادن  و .... با آنها فرق دارم. چونکه به دلیل اینکه من تنها آدم مذهبی کلاسم و بقیه خوش ندارن با من هم کلام بشن! اوایل که جواب سلام منو هم نمی دادن...


برچسب‌ها: دانشگاه نوشت

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
<   <<   6   7   8   9      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز